«دولت-نفت»ها و طلسم صلح در خاورمیانه
رویا خوشنویس - در کلاس درس روابط خاورمیانه، اولین درس، در مورد نرسیدنهای بیپایان به صلح و دوستی در این منطقه است. از همان ابتدا هشدار داده میشود که با منطقهای پرتنش روبهرو هستیم و قبل از حضور در این کلاس باید تمام تعصبات و پیشفرضهای خود را رها کنیم. اغلب کتابهای آکادمیک و غیرآکادمیک در مورد این منطقه به جنگهای قومی و مذهبی و ملی که از دیرباز در این منطقه به وقوع میپیوستهاند، میپردازند.
در این کتابها جابهجایی مرزها مورد بررسی قرار میگیرد و حضور بیگانگان و تاثیر انواع استعمارهای دولتی و غیردولتی و کشمکشهای ناتمام در منطقه مورد بحث قرار میگیرند. اما نکته مهم در مورد مطالعه چند و چون وضعیت صلح در خاورمیانه این است که تقریبا در تمام این بحثها، حضور پررنگ «دولت-نفت» ها یا Petro-stateها در سرنوشت صلح در این منطقه نادیده گرفته میشود. سوال اینجاست که آیا میتوانیم «دولت-نفت» ها را دلیل طلسم شدن صلح در خاورمیانه بدانیم؟ آیا میتوانیم تاثیر «دولت-نفت» ها بر سرنوشت این منطقه را از زاویه وابستگی اقتصادی به انرژی فسیلی بررسی کنیم؟ به بیانی دیگر، آیا میتوانیم «دولت-نفت» ها را یکی از دلایل کمبود همکاری بلندمدت و فراگیر اقتصادی و سیاسی در این منطقه بدانیم؟
Petro-state اصطلاحی پرکاربرد در مورد کشورهایی است که درصد بالایی از منبع درآمد دولت از راه بودجه نفتی تامین میشود. دولت-نفتها نهتنها از راه فروش نفت تامین بودجه میکنند، بلکه به شرایط اقتصادی و سیاسی منطقه جغرافیایی خود نیز وابسته هستند و در عین حال، شرایط قیمت جهانی سوخت فسیلی و قوانین مربوط به آن سرنوشت آنها را دستخوش تغییر قرار میدهد. پنج کشور از ۱۰کشور اصلی «دولت-نفتی» در جهان در خاورمیانه قرار دارند. از آن گذشته بسیاری از کشورهای قدرتمند جهان رابطه شرکتی و سهامی با شرکتهای بزرگ نفتی در این منطقه دارند. در بررسی اقتصاد جهانی، میانگین وابستگی درصد GDP کشورها به نفت چیزی در حدود ۲٫۷۰درصد است. این درحالی است که در قطر حدود ۶۰درصد و در عربستان حدود ۵۰درصد از GDP وابسته به فروش سوخت فسیلی است.
این وابستگی نهتنها یکی از مشخصههای آسیبپذیر بودن اقتصاد کلان این کشورهاست؛ بلکه از دیدگاه اقتصاد سیاسی، وقتی این وابستگی در سطح یک منطقه بررسی شود، آن منطقه را به طور کلی آسیبپذیر و ملتهب میکند. امره زمان، رئیس بخش مطالعات فرهنگی نفت دانشگاه تورنتو معتقد است که وابستگی اقتصادی به یک ماده، در مورد طلا و نفت تفاوت دارد. وقتی مواد معدنی منبع اصلی درآمد و ثروت یک کشور باشند، این مواد چارچوب اصلی تصمیمگیری را تغییر میدهند. اما تفاوت این است که طلا کالایی فوقضروری برای کشورهای توسعهیافته به حساب نمیآید. اما نفت یک کالای فوقضروری است.
حمید احمدی، پژوهشگر ارشد مسائل خاورمیانه معتقد است که خاورمیانه به دلیل برجستگی اقتصادی و استراتژیک خود یکی از عناصر اصلی تعریفکننده یا بنیادهای هستیشناسانه (انتولوژیک) طرح نظم نوین جهانی پس از جنگ سرد شد. این برجستگی اقتصادی و استراتژیک چیزی نیست جز فضای نفتی خاورمیانه. حمید احمدی اضافه میکند «هنگامی که ریچارد روزکرانس از فروپاشی اقتصاد جهانی بهعنوان تهدید اصلی کنسرت نوین قدرت یا ائتلاف مرکزی نام میبرد، این نکته به ذهن میآید که از دست دادن کنترل منابع توسط دولتهای طرفدار غرب و هرگونه خسارت اجتماعی به جریان صدور نفت به جهان صنعتی یا به گفته مارتین شاو، «سوپربلوک» صنعتی شمالی، باعث این فروپاشی خواهد شد.
اما همچنان گویا سخت است که ناتوانی در برقراری صلح در خاورمیانه را در چیزی غیر از مسائل فرهنگی و دینی ببینیم. بهترین نشانهای که رابطه دولت-نفتها با صلح را برملا میکند، استفاده از اهرم تحریم برای ایجاد صلح (هرچند کاذب) در منطقه است. در مورد جنگ اخیر حماس و اسرائیل، خبرگزاری Time مقالهای منتشر کرده و در آن نفت و صلح را در دو انتهای خط سنجش وضعیت خاورمیانه قرار داده است. نویسندگان این مقاله معتقدند برای کاهش درگیری در خاورمیانه نیاز است که متجاوزان تروریست در خاورمیانه مجازات شوند.
در مورد رابطه دولت-نفتها و صلح در خاورمیانه، باید خصوصیات این دولتها مورد مطالعه دقیق قرار گیرد. یکی از این خصوصیات این است که اینها دولتهایی شبهاستعماری یا semi-colonial هستند. مطالعه تاریخ استعمار به ما میآموزد که یکی از دلایل کشورگشاییهای استعماری دسترسی بیشتر به انرژی بوده است. در واقع جنگ برای دسترسی به انرژی ارزانتر و قابل دسترستر یکی از بحثهایی است که در مطالعه دورانهای پسااستعماری به آن کمتر پرداخته شده است. اما باید بدانیم کشورهای توسعهنیافته که اتفاقا نفت و سوخت فسیلی در آنها کشف شده است، به طرز غیرعادی به سرمایهگذاری و نیروی متخصص خارجی وابسته بودهاند؛ به این دلیل واضح که کشف و استخراج نفت به سرمایه و دانش اولیهای نیاز دارد که در کشورهای استعمارگر بیشتر یافت میشد.
از دیگر خصوصیات دولت-نفتهای توسعهنیافته این است که در مقابل نرخ صادرات نفت آسیبپذیر هستند. آنها معمولا دچار بحران تورم هستند (ایران و ونزوئلا) یا در مورد صادرات نفت خود دارای استقلال تصمیمگیری نیستند (عراق و کویت) و به دلیل فوقضروری بودن سوخت فسیلی بهعنوان کالای صادراتی، فضای تصمیمگیری در صادرات و شکل آن نوعی فضای شبهنظامی است (عربستان). از آن گذشته، «دولت-نفت» ها به دلیل قیمت تمامشده نفت معمولا دچار توسعه نابرابر کشوری هستند. نویسنده کتاب «پارادوکس فراوانی: دوران رونق نفتی و دولت-نفتها» به این نکته اشاره میکند که درک قابلیتهای یک دولت-نفت توسعهنیافته کار سادهای نیست و نیاز به تحلیلهای عمیق و بینارشتهای دارد.
ارتباط بین مفهوم انرژی، قدرتهای سیاسی و روابط بینالملل موضوع جدیدی نیست. اما هنوز به بحث اصلی مطالعات خاورمیانه تبدیل نشده است. در مورد خاورمیانه ما هنوز درگیر بحثهای پیشاجنگ (جنگ عراق) در مورد منطقه هستیم. متخصصان منطقه به بازگویی داستانهای نخنمای درگیری مذاهب، قومها و مرزها روی میآورند و تاثیر بیش از ۱۰۰سال تاریخ شرکتهای نفتی، استعمار نفتی، قراردادهای طولانیمدت، وابستگیهای اقتصادی، تحریمهای نفتی و… را آنطور که باید و شاید مورد توجه قرار نمیدهند. دیدگاههای جدید و پیشرو در مورد نقد فضای صلح در خاورمیانه نوین باید نگاهی ریشهایتر به فضای سیاسی دولت- نفتها داشته باشد و باور کند که این نوع از دولتها تاثیر مستقیمی بر ساختار سیاسی، اقتصادی و نظامی کشورها دارند.